نتایج جستجو
صفحه ۱ | ۲۶۲ نتیجه (۴۱ ثانیه)
رباعی شمارهٔ ۲۱۹
+ نتایج بیشتر
ای گشته دل و جان من از عشق تو لاش
افگنده مرا به گفتگوی اوباش
یک شهر خبر که زاهدی شد قلاش
چون پرده دریده شد کنون باداباش
چکامه ی کوچ
+ نتایج بیشتر
كمان سرخ شفق ، ناوك كلاغان را
به بازوان كبود درختها انداخت
غزل شمارهٔ ۸۲۵
+ نتایج بیشتر
در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی
این همه دوری و پرهیز و تکبر چه کنی
حد و اندازهٔ هرچیز پدیدار بود
مبر از حد صنما سرکشی و کبر و منی
شمارهٔ ۱۳۵۰
+ نتایج بیشتر
عهدها را گه آن شد که ز سر تازه کنیم
مهرها را به دل خسته اثر تازه کنیم
غزل سوخته خواهیم از آن مطرب مست
داغ دیرینه خود باز ز سر تازه کنیم
شمارهٔ ۸۰
+ نتایج بیشتر
رخ خوبت به قمر می ماند
ذوق لعلت به شکر می ماند
عقل با این همه دانایی خویش
چون ترا بیند در می ماند
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵
+ نتایج بیشتر
بر عمر خویش گریم یا بر وفات تو؟
واکنون صفات خویش کنم یاصفات تو؟
رفتی و هست بر جا از تو ثنای خوب
مردی و زنده ماند ز تو مکرمات تو
غزل شمارهٔ ۸۳
+ نتایج بیشتر
ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا
آواز تو جان افزا تا روز مشین از پا
سودی همگی سودی بر جمله برافزودی
تا بود چنین بودی تا روز مشین از پا
غزل شمارهٔ ۳۲۷
+ نتایج بیشتر
هندوی زلف سرکشت با تو نشسته روبرو
حال مشوش مرا با تو گشود مو به مو
از همه سوی می‌دهد، بوی حبیب لاجرم
می‌روم از هوای تو، همچو نسیم سو به سو
قصیدهٔ ۲۲
+ نتایج بیشتر
پیامی ز مژگان تر می‌فرستم
کتابی به خون جگر می‌فرستم
سوی آشنایان ملک محبت
ز شهر غریبی خبر می‌فرستم
غزل شمارهٔ ۳۰۴
+ نتایج بیشتر
یک صبح ببام آی و ز رخ پرده برانداز
آوازه به عالم زن و خورشید برانداز
زه شد چو کمان تو پی کشتن مردم
گوزه ز کمان اجل ایام برانداز
 
×

جم جو را چگونه تجربه کردید؟

?